دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 37313

تاریخ انتشار : دي 1391

پسر داییم رفته بود خواستگاری ، وسط بحث داییم دیگه نمی تونسته جلو خودشو بگیره پا
میشه میره دستشویی ... خلاصــــــه !!! گلاب بروتون سمفونی مردگانی راه می ندازه نه ایی طور .!
ملت نمی دونستن چجور خودشونو بزنن به اون راه ، پسر داییمم که جعبه مداد رنگی فایبر کاستل
شده بود ... بالاخره بعد از نیم ساعت کنسرت ... دایی نفس نفس زنان میزنه بیرون ...
همه بر میگردن نگاش میکنن ببینن سالمه یا نه ! بعد از چند لحظه سکوت مطلق ...
دستاشو با شرروار مبارک خشک کرد و یه نیگا به جمعیت کرد و گفت :
" به نظر من مهریه بالا واقعا بی خوده ... "
داییم B|
پسر داییم o.O
زن داییم o.O...
کل فک و فامیل طرف :|
همسایه های هم جوار خونه طرف :|
شروار دایی :|
توالت