دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 37175

تاریخ انتشار : دي 1391

شب يلداخونه مامانبزرگم جم بوديم 2تادهه هشتادي8ساله دارشتيم اونجا!وسايل بازياشونوريخته بودن كف زمين بازي ميكردن.آقامن رفتم ازتوكتابخونه فال حافظ بردارم پام توراه خوردبه وسايل اينا خودمم نفهميدم چي شده بود.چشمتون روزبدنبينه اين يكي گفت:اَاَاَه مگه كوري؟؟؟o_O
اون يكي گفت معذرت خاهيم بلدنيست:@
من=Oچييييي ميگيدشما؟؟؟بعديكيشون گفت:نيگاگندزدي به وسايلمون؟؟؟
اونيكيم گفت:بيييي ادب!!!منم خيلي سريع صحنه روترك كردم كه ماماناشون نيان دعوام كنن!
بابابيايديه ستادبزنيم اينارومنقرض كنيم وگرنه خودمون منقرض ميشيم ازدست اين پشمكا!!!