دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 37139

تاریخ انتشار : دي 1391

اقا دیشب تو مراسم شب چله همه فامیل جمع بودن یه سی نفری بودن مجلس که خوب گرم شد من و داداشم شروع کردیم به تعریف پیش گویی اخر زمان و نابودیه زمین که امشب اتفاق میوفته و اینا خوب که با حرفامون ترس انداختیم به همه یواشکی تو شلوغیا جیم شدیم رفتیم برق و قطع کردیم و یه ترقه هم انداختیم اقا قیامتی شدا زنا جیغ میزدن بچها گریه میکردن چنتا غش کردن من و داداشمم رو زمین میغلتیدیم از خنده دیگه برق وصل کردیم و گفتیم نترسین شوخی بود این شد که الان داداشم تو بیمارستانه با دست و پای شکسته منم پناهنده شدم به خونه دوستم تا از کشته شدن توسط فامیل در امان باشم...
:))))))))))))