تاریخ انتشار : دي 1391
شب یلدای امسال برا خونواده ما مثل شب احیا بود همش حرف از آخرالزمان بود تا صبح همه بیدار بودن اصلا یه وضی بود
پدربزرگم گرفته تو جیبش چاقو گذاشته فکر کنم میخواسته آخرالزمان رو کاردیش کنه
دخترخالم مفصلاش ساییده شد از بس نماز خوند
از همه داغونتر زن داییم بود گفتش برقا رو خاموش کنید فکر کنن ما نیستیم
ینی من این وضعیت رو دیدم به شخصه به آخرالزمان اعتقاد پیدا کردم