دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 36958

تاریخ انتشار : دي 1391

إهم میخوام یه اعترافی کنم :)
من کوچیک که بودم فامیلا اومده بودن خونمون. منم شیطونی زیاد میکردم و رو سرو کول شوهر عمم میرفتم . تو نگو این اعصابش خورد شده بعد منو بغل کرد :)
نامرت یهو یجوری من معصوم رو :) یواشکی زد که کسی ندید . منم از اون موقع از این عقده گرفتم. واسه هم موقع گذاشتن سفره شام چون پاش درد می کرد یه جای خاصی مینشست من گفتم به مامانم که بده من بشقابش رو می برم. بعد رفتم یه گوشه قشنگ بشقابش رو لیسیدم :))
اونشب اون بشقاب از غذامون واسم خوشمزه تر بود.
باور کنین من هیچ نسبتی با این گودزیلا ها ندارما . حقش بود ولی :))))))