تاریخ انتشار : دي 1391
عاغا من يه روز بيرون بودم يه اس نوشتم با اين موضوع
سعيد مياي بريم قليون
ازقضا ميخاستم مامانمو هم كه گفته بود بيا خونه كارت دارم بپيچونم خلاصه چشت روز بد نبينه اس رو اشتباهي به مامانم فرستادم
مارو ميگي سرعت نور خودمو رسوندم خونه كه مامانم اس رو نخونه
كه خدارو شكر گوشيش خونه يادش رفته بود