دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 36506

تاریخ انتشار : آذر 1391

داشـتم رانـندگـی میـکــردم . جلـوی مـن یـه بـی ام دابلـیـو بـود و جـلـوی اونــم یـه پـراید
ترافیـک بـود . 2تـا دخـتـرم وایـســاده بــودن کـنار خیـابـون
پـرایـد رد شــد آنـچـنان اخـم و قیـافـه شــاکـی بـه خـودشــون گـرفـتـن کـه بـیـا و ببـیـن
بــی ام دابلـیو رد شـد نیـش شــون 1 متـر باز شــد . مـن نفـهمـیدم یـه لحـظـه مـثل آفتاب پرسـت رنـگ لپشـونم قـرمز شـد .
پســره رفـت و مـن کـه رسـیدم (پرشـیا) هـمـه چـیـز برگـشــت ســر جـای اول و دو باره اخــم شــاکــیانه
چــی بـگـه آدم آخــــــه ؟
انـگـار مـن گـفـتـم کـه اون بـی ام دابلـیو محــلشــون نــده ... !
یـا انـگار مــن و اون پــرایــد ســرطــان داریــم یــا گــدایـیـم چـسـبیـدیـم کـه اونا یـه فـال حـافـظ ازمــون بخــرن ، یـا انـگــار آدم کــشـتــیم ....
بــی ام دابلـیو نـداریم جـاش یـه تـیپـو چـهـره جــذاب داریــم
هــرچــن فکـ کـنـم دیگــه مهــم فـقــط پــوووولـه پــول :|