دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 36455

تاریخ انتشار : آذر 1391

بچه كه بودم يه تلوزيون ١٤ اينچ سياه سفيد داشتيم. بعد از مدتي خدا به حرف من گوش داد و يه شب كه ما خونه نبوديم آقا دزده رو فرستاد و ما رو از شر اون تي وي راحت كرد. خلاصه تا يه هفته با برادر و خواهرم ميرفتيم خونه همسايه كارتون ميديديم. تي وي اونا از اون مدل ها بود كه شبيه كمد در داشت ( دهه شصتيا يادشونه) از بزرگي تصاويرش خيلي حال ميكردم. دعا دعا ميكردم تي وي مون پيدا نشه. دعام هم مستجاب شد ولي بعد يه هفته بابام يكي لنگه همون قبليه يا به عبارتي داغونترش رو خريد. آخه چرااااا؟؟؟؟