تاریخ انتشار : آذر 1391
اقا تو مطب دكتر بوديم. بغل دستيم موهاي پرپشتي داشت. بهش گفتم: اقا موهاتون خيلي پرپشته. گفت ممنون. نميدونم چرا رنگ صورتش يدفعه سرخ شد. بهش گفتم الان اين اقاي روبه روييتونو ببينيد كچله! گفت خوب كچل باشه نبايد كه مسخرش كرد! نميدونم چرا پيشونيش داشت عرق مي كرد. گفتم حالا يكم مسخره كنيم چي ميشه مگه؟! اينو كه گفتم فيش نوبتش از دستش افتاد خم شد كه برش داره كلاگيسشم افتاد. داشتم از شرمندگي ميمردم از خجالت سرمو گذاشتم رو شونشو اروم بهش گفتم غلط كردم. دوتامون خشك شديم اون ازخجالت من از شرمندگي