دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 36106

تاریخ انتشار : آذر 1391

دیروز رفتم بیرون یه هوایی بخورم.. بی حوصله بودم. یهو یه دهه هشتادی از پشت سر خورد بهم وپرید جلوم، محلش نذاشتم، یهو شروع کرد به قر دادن و ادا درآوردن. منم تو دلم:بووووق.. شاد و خوشحال تا سر کوچه رفت و برگشت..
دوباره شروع کرد به اطفار ریختن، از پشت کوله پشتی رو دوشش رو کشیدم و گفتم: چته خرچه؟ حالت خوش نیست؟طبیبما..
زبون درازی کرد..هار هار خندید.، یهو یه گله مثل خودشم پشت سرم خندیدن.
گفتم بچه زدن نداره،هری، صدای هنزفری مو زیاد کردم رفتم.
رسیدم سرکوچه یه بنده خدایی زد پشتم. برگشتم دیدم داره هر هر میخنده..
ای بابا امروز تو اکسیژن هوا چیه ملت انقد شادن؟؟؟
گفت این چیه چسبوندی به خودت؟!
من در حال سکته، چی؟ کی؟ کدوم؟یه برگه از پشتم کند به این مضمون:
من خر هستم :) دقیقا به همین شکل!
نگو اون لحظه ی اول اون روان پریش خورده بهم اینو چسبونده به کمرم!
کره خرا یه ربع منو سوژه کرده بودن،دایناسور شرف داره؛ حیفه دایناسور..