دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 35525

تاریخ انتشار : آذر 1391

جلو تی وی رو مبل ولو بودم ساعت 2 شب ...بابامم بعد از اخبار خوابش برده بود...
همینجوری فیلم میدیدم یهو احساس کردم زمین لرزید...آقا مارو میگی...بلند شدم با جفت پا پریدم بیخ گوش بابام بنده خدا گرخید...گفت چی شده؟
گفتم بایا...بسم الله فک کنن زلزله است...
دیدم یه نگاه خصمانه ای بهم کرد...یه نگاه به ساعت رو دیوار انداخت...بعد ا همون نگاه غضب آلود گفت:باباجان اینوقت شب زلزله؟
من:|
سازمان ثبت زلزله و زلزله نگاری مرکزی :|
سازمات مقابله با حوادث غیر مترقبه :|
آغا گریه دار شد...جمعش کن