دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 35260

تاریخ انتشار : آذر 1391

دیشب مهمانی بودیم شلوغ شلوغ
همه دور هم نشسته بودیم چند تا گودزیلا هم یه گوشه داشتن یواش با هم حرف میزدن یکهو همشون دویدن تو اتاق دیگه و چند ثانیه بعد فاطیماخواهرزاده شیش سالم لنگان و گریان اومد پیش مادرش پاش به لبه میز کامپوتر گرفته بود و پوست انگشت شصتش آویزون شده بود.خواهرم هم سریع با ناخن گیر تیکه آویزون رو کند و پاشو پانسمان کرد
حالا حرفا گودزیلا کوچولو رو بخونین بعد از عمل جراحی و در حالی که اشک میریخت:
به چی میخندین کله گنده ها
من پوستمو از دست دادم به من میخندین
مامان من پوست خودم رو میخوام
خدایا آخه چرا من
لعنتی ها نخندین
به خدا فردا به شروین میگم همتون رو بیاد بزنه (دوست پیش دبستانیش)
اگه خدا منو دوست داشته باشه پوست همتون رو میکنه