تاریخ انتشار : آذر 1391
ديشب داشتم ميومدم خونه کوچه تاريک بود ديدم مهتاب زده رو زمين يه تکه نون مانند هم افتاده زمين من سريع برداشتمش و بوسش کردم اومدم بذارم يه کناري تازه متوجه شدم نون نيست دستمال کاغذيه حالا خداکنه مريض نشم قصدم خير بود!