تاریخ انتشار : آذر 1391
يكي بياد به مادربزرگم بفهمونه من 20 سالمه يه شب رفتم خونشون يه غلطي كردم به مادر بزرگم گفتم خوابم نمياد اقا اونم شروع كرد لالاي خوندن تا خود صب شانس اوردم منو قنداق پيچ نكرد در حدي توهمي شده بود از اون شب به بعد به زورم شده ميخوابم
اخه اينم مادربزرگ نوه دوست من دارم