دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 35113

تاریخ انتشار : آذر 1391

شرکت بودم دیدم خواهرم داره زنگ میزنه
گوشیو برداشتم دیدم با حالت آه و نـــــــــاله داره میگه آآآآآآآآخ مرررردم علیـــــرضا
تصادف کردم بیمارستانم با بابا بلند شو بیا فلان بیمارستان، حتـــــــــــــما با بابا بیای
هااااا ممکنه بخوان عملم کنن احتیاج باشه رضایت بده!!!!!!!!!!!!!
آقا مارو میگی مثل اسفند میپریدم بالا پایین اصلا نفهمیدم راه شرکت تا بیمارستان که
45 دقیقه طول میکشرو چجوری 10 دقیقه ای رف
تم، به بابام هم گفتم اونم بنده خدا
انگار فانتوم سوار شده باشه خودشو رسوند بیمارستان...
رفتیم دیدیم دارن از خواهرم "ام آر آی" میکنن یه پسره هم وایساده بیرون اتاق تا بابامو
دید افتاد به پای بابام که آقا ببخشید نفهمیدم، من تصادف کردم با دخترتون بابای ما هم
نه گذاشت نه برداشت زاااااااارت گذاشت تو گوش پسره...
همه این جریانات گذشت و خواهر ما هیچیش نبود دکترا گفتن سالمه هیچیش نیست!!
2 هفته بعد دیدیم پسره اومد خواستگاری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کاشف به عمل اومد خواهرم با این پسره که الان دومادمونه دوست بوده بعد این کارو کردن
که منو بابام با پسره آشنا شیم نگیم چرا دوست پسر داشتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یعنی 1 دونه آدم سالم دورو بر ما نیست همشون خدارو شکر خولو چلن والاااااااااااااااا...