تاریخ انتشار : آذر 1391
خواهرزادم دهه هشتاديه
وقتي 3-4 سالش بود يه جوجه داشت.يه مدت باهاش بازي كرد.بعد تصميم به كشتنش گرفت!
اول گلوشو فشار داد. بعد انداختش تو آب.بعد حسابي لگدش كرد.آخر رفت گذاشتش تو كوچه ماشين از روش رد شد...
اومد گفت آخيش خيالم راحت شد.بالاخره خونش درومد!!!