دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 34188

تاریخ انتشار : آذر 1391

اقا* (*چرا همیشه می گن اقا نمی گن خانم؟) یه گلدون افتاد رو سرم آخ. بردنم بیمارستان و سرمو بستن بابام منو می بینه میزنه زیره گریه. ذوق مرگ کنان می گم مرد که گریه نمی کنه :) می گه خفه شو. منم خفه میشم. بابامم همینطور گریه می کنه تا خانم پرستار مهربون :) بابامو می ندازه بیرون. اینقدر ذوق مرگ بودم که به پرستاره گفتم میبینی بابام چقدر دوستم داره. اونم گفت به من چه. :آ
خلاصه مارو ذوق مرگ کنان اوردن خونه. دیدم بابام داره با خودش حرف می زنه. بله داشت با خودش می گفت بچم سرش شیکسته حالا پسه کله کی بزنم. کاش کمر میشکست.
هیچی دیگه ذوق مرگم تموم شد و نیشمم بسته. رفتیم خوابیدیم :(