تاریخ انتشار : آذر 1391
مریض بودم رفتم بیمارستان خواستم سرم بزنم پرستاراومد گفت واست تزریق کنم گفتم پ ن پ نی بیار میل میکنم بعد رفت گفتم کجا گفت میرم واست نی بیارم گفتم خب ی کیکم بیار تا باهاش بخورم
برگشت بهم گفت گمشو بیشعور واست سرمو نمیزنم تا بمیری
دیگه هیچی یکی دیگه اومد واسم زد منو از مرگ نجات داد