دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 33920

تاریخ انتشار : آذر 1391

چند روز پیش رفته بودم خرید
تویکی از این مجتمع تجاریا
آغا یکی از این دهه هشتادیا داشت گریه می کرد و به مامانش می گفت این و می خوام اون و می خوام مامانه هم کلافه
منم اومدم تریپ بزرگتری برداشتم گفتم کوچولو گریه نکن که آمپولت می زنم ها
خیره تو چشام گفت : خب بزن
گفتم : گوشات و می برم ها
اومد دستم و گرفت با یه نیشخند گفت بریم ببر
نگاه مامانش کردم گفت از هیچی نمی ترسه
حالا مارو پخ می کردن کپ می کردیم
دیگه گودزیلا کمش بووووود