تاریخ انتشار : آذر 1391
یه روز صبح زود که بیدار شده بودم برم دانشگاه از جلو اتاق داداشم رد شدم دیدم یهو با صدای بلند یکی روصدا زد منم بدو رفتم تو اتاقش آقا دیدم باچشای بسته نشته تو تخت داره یه حرفای نامفهومی زیر لب میگه من هنوز تو شوک بودم دیدم حرفاش که تموم شد مثه تو فیلما یهو خودشو انداخت تو تخت دوباره بیهوش شد!فکرکنم جاهای حساس خوابش تموم شده بود!!!
داداشه خواب نماست من دارم؟!