دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 32742

تاریخ انتشار : آبان 1391

یــــه بارمممممم بچه بودم با مـــــامـــــانم رفته بودم بازار
بعدش اشتباهــــــی دوســــــاعت دنبال یه زنــــه دیگه رفتم
تو ایــــن مغازه تو اون مغازه.
تازه نظرم میـــــدادم اینو بخر اونو بخر .
بعد کـــــــه زنه برگشت طـــــــرف من فهمیدم یارووو مامانم نیس :|
آب دهنمو قوووووورت دادم
سرمو انداختم پایین دووویدم
اونقد سرعتم رف بالا که با کله رفتم تو شکم یا بابایی همچی عقب عقب رف یهههههو افتاد
اومدم محل حادثه دومـــــــو ترک کنم
که یه خانووومـــی از پشــــــت یقمو گرف اینهو این کیف مسافرتیا کــــــــــه چرخ دارن و رو زمین میکشن ای خانومه همم مارووو میکشید
برگشتم دیدم مامان خانووومه خودمه که :)
فضای بازارم کافی بود واســـه پرواز اما هرچی بال بال میزدم نمیشد :دی
ذوووووق مرگـ شده بودم که دوباره مامانو پیدا کردم
این مامان خانوووم هم هییییی میکشید مارووو :|