دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 32691

تاریخ انتشار : آبان 1391

کلاس اول ابتدایی بودم یه مدیر داشتیم همه ازش میترسیدن هم جذبه داشت هم خیلی قدش بلند بود یه بار که زنگو زدن من داشتم آب میخوردم دم آبخوری دیگه هول شدم بدو بدو رفتم سر صف بچه ها که نظم گرفتن دیدم کیفم نیست، دم آبخوری جاش گذاشته بودم با ترس ولرز رفتم اجازه گرفتم برم بیارمش همچین که دوقدم از مدیر دور شدم دیدم دارم رو هوا راه میرم نگو نامرد یه لگد بهم زده بود یکی دومتریو رو هوا رفتم
نامرد عجب لگدی زد