تاریخ انتشار : آبان 1391
یک بار تو شهر ما یه زلزله اومد اپارتمانمون لرزید هممون فرار کردیم تو خیابون خلاصه همه با یه وضعیتی دانشجوهای اپارتمان با رکابی و شلوارک
بعد یه ربع دیدم مامانم با سه تا کاپشن سلانه سلانه میاد پایین
گفتم مامان چرا دیر اومدی
گفت:هیچی گاز را قطع کردم برقها را خاموش کردم
پریز تلویزیون کشیدم براتون هم کاپشن اوردم سرما نخورید
من:0
همسایه ها:@
زلزله:)