دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 32334

تاریخ انتشار : آبان 1391

یکــی از دوـــــستام با یه دختر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروســــــــی کنه
تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پریــــد که 5 ســــــاله دفتر خاطرات داره و هــــــمه چیزشو توش می نویســــــه
این خانـــــم هم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونــــــــــــــم!
از فردای اون روز احـــسان و مـــــــن نشــــــستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واســــــش
مـــــــن وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم
10 جــــــــــــور خودکار واســـش عوض کردم
پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش ...،
چایی ریختم روش ...
احسان هـــــــــم تا می تونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ دختری دوست نیستمو خیلـــــی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و ...
بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن خانم دوست دختر
دفتر خاطـــــراتو بُرد تقدیم ایــــشون کرد ...
خانم دوســــــــت دختر در ایکـــــــــی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق ســـــــر احسان کوبید و گفت :
منو چی فرض کردی؟
اینکه سالنامه 1390 هست!
تو 5 ســــــــاله داری تو این خاطره مـــــــی نویسی؟
و اینگونه بود که احسان هنوز مجرد است¯\_(ツ)_/¯