تاریخ انتشار : آبان 1391
داشتم تو خیابون راه میرفتم یهودیدم ماشین پلیس پیچید جلوم دوتا سرباز پریدن بیرون باجدیت تمام زدن بهم ب دستم دستبند زدن بردنم تو ماشین بعد میبینم دایی من جلو ماشین نشسته میگم دایی چ خبر شده میگه هیچی چند وقته بیکار بودیم خواستیم مانور انجام بدیم
اخه شما بگین در حد مرگ ردن بهم بعد میگه مانوره
دایی منم خل وچلیه واسه خودش مثلا دلش خوشه پلیسه