دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 31945

تاریخ انتشار : آبان 1391

اون موقع که من ماشین داشتم هرکدوم از اعضای خانواده برا کوچکترین جاهااااا هم باماشین من می رفتن آآآآ.ینی این بابام اگه میشد دستشویی رو هم باماشین من می رفتآآآآآآ.در این حد
حالا که چند هفته اس ماشینمو فروختند تا میام سوییچ ماشین دیگرو بردارم مامانم+بابام(چند وقت دیگه عمه و عمو و...) میگن:کجا؟؟؟یا میگن:با ماشین کار داریم
ینی عمرا بذارن من برونم.!!!!!!
حالا میام میگم خب نمی ذارین که خودم برونم پس بیاین منو تا یه جایی بروسونین لاعقل.میگن: حالا کجا میری؟
بعدم اگه مسیرم دور باشه می گن برو سر خیابون ماشین بگیر.
اگرم تقریبا نزدیک باشه می گن:دو قدم راهه دیگه خودت پیاده برو
خب شماها که نمی خواستین به من ماشین بدین اصلا چرا ماشینمو فروختین هاااااا!! نه چرا؟؟؟وعده وعیدا یادتون رفته؟
از من به شما وصیت هیچ وقت به وعده وعیدای والدینتون گوش فرا........
جای خالی را خودتون پر کنید:دی