دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 30188

تاریخ انتشار : آبان 1391

بابا و مامانم سرٍ بردٍ پرسپولیس دعواشون شده بود، بعد بابام سرٍ میزٍ شام هی واسه من چش و ابرو میومد که به مامان بگم باهاش آشتـــــی ، یه لحظه که داش اشاره میداد مامان سرشو بالا کرد دیدش....
بابام: امیــــــــــــــــــر میگم با بعضیا آشتــــــــی نمیکنم چرا انقد اصرار میـــــکنی؟؟
اَه اصن من اشتها ندارم پاشد رف!!
باباس داریــــــــــــــم؟؟
هم چنان شما نخنــــد بابا!