دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 30140

تاریخ انتشار : آبان 1391

داشتم تو یه آپارتمان آسانسور نصب میکردم. تو یکی از طبقات داشتم کار میکردم دیدم از یکی از واحدها یه پسر بچه 7-8 ساله اومد بیرون و گلاب به روتون مثل اینکه رفته باشه توالت همونجوری نشست و دستاشا زدزیر چونه اش و بر و بر شروع کرد ما را نگاه کردن. منم اومدم مثلا باهاش سر صحبتا وا کنم بهش گفتم عمو جون اسمت چیه؟ اونم نه گذاشت و نه برداشت گفت حواست به کارت باشه گند نزنی به آسانسورمون ....
من َ:((((((
پسره :))))
شرکت اوتیس ؟؟؟؟
اینا که بچه نیستن گودزیلا هم نیستن معلوم نیست چی هستن والا