دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 30052

تاریخ انتشار : آبان 1391

سر شب نشسته بودیم یا خونواده چایی میخوردیم، دیدم داداش کوچکم خوابه.
گفتم عرفان پاشو مدرسه ات دیر شده
خواب آلود یه نیگا به ساعت انداخت دید هفت و نیمه
با سرعت نور پاشد لباساشو پوشید، کیفشو برداشت رفت نو حیات دید شبه
اومد تو دید همه شیکمارو گرفتن از خنده دارن منفجر میشن
چندتا فحش زیر لب داد کیفشو کوبید زمینو رفت خوابید. شامم نخورد.
الان وجدانم ملتهب شده واسش . . .
داداش تیز و بزی داریم ما !!!¿