دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 29958

تاریخ انتشار : آبان 1391

مادر بزرگم بهم گفته برو برامون چسب نواری بخر
میگمش؛ خب خورد داری
میگه:من پول ندارم دوا های پدر بزرگتو بخرم تو ازم خورد میخوای
(یاد بابا بزرگم افتادم که تازه عمل کرده بود دلم شکست)
خلاصه هرچی خواست حالا چسب به کنار براش خریدم
بعدش با شلوار لیم خوابم برد حالا با بدبختی بیدار شدم برم لباسامو عوض کنم چشامو که باز کردم دیدم مادر بزرگم جیغ میزنه اونم از نوع بنفشش چشامو که به نور عادت کرد از شدت شک دویدم تو حیاط پام گیر کرد به در خوردم زمین
( یه کیسه پره تراول های صد تومنی از تو کمدش ریخته بود بیرون نمیدونست چه جوری قایمشون کنه:/