تاریخ انتشار : مهر 1391
رفتم خونه خواهرم اینا ، یه بوی عجیبی میومد ! دنبال بو رفتم دیدم رو گاز یه قابلِمه بزرگ داره می جوشه ، خواهر زادمم داره اونو هم میزنه و هی یه رشته بلند می کنه و یه لبخند رضایت بخش می زنه و دوباره کف گیر می گردونه ، با تعجب رفتم جلو پرسیدم میگم چه بوییه را انداختی !!! این چیه ؟؟!! میگه حمید دارم پشم رنگ می زنم ، اینا رو نگا چه خوشششششگللن :)
خواهر زادم :)
من جلو اون :)
من پشت به اون =)))
رشته صنایع دستی :)
پشم :(
استاد :d
دانشگاه :|