بعضی جمعه ها من یه سر میرم خونه پدربزرگم!!
یهو دیدم پدربزرگم کز کرده یه گوشه خبری از مامان بزرگمم نیس!! من؛ چی شده؟؟
بابابزرگ؛ هیچی پسرم غلطه زیادی کردم مامانیت باهام قهر کرده!!!
من؛ چیکا کردی پسر؟؟
مامانی از تو یه اتاقٍ دیگه! از خودش بپرس امیر جان!!
من؛(o_O)
بابابزرگ؛ دارم میگم زن!! بابا من رفتم لواشکایی رو که با میوه هایٍ تو حیاط درس کرده رو یواشکی خوردم واسه این خانومم نذاشتم!! بابا بخدا دلم میخاست!!
من؛(^_^)
لواشک؛)))
درختایٍ تو حیاط؛)))
کسی که لواشک دلش خواست؛(×_×)
معده ی بابابزرگم؛_______
مامانبزرگ بابابزرگٍ لواشک خوره داریم؟؟؟