دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 28382

تاریخ انتشار : مهر 1391

یه روز رفته بودم بیرون داشتم پیاده میرفتم که یه دختر خیلی خیلی خوشگل بهم گفت : ببخشید آقا یه لحظه کارتون داشتم
گفتم : بفرمایید
گفت : اینجا نمیشه بریم تو اون کوچه که خلوته
رفتیم بعد چند دقیقه مقدمه چینی گفت : با من دوست میشید ؟؟؟
من جوگیر شده بودم گفتم : نه
خلاصه از اون اصرار و از منم انکار
دید فایده ایی نداره زنگ زد گفت : مریم بیا بریم
چند ثانیه بعد دختر خالم اومد
تازه فهمیدم دختر خالم منو دیده و به دوستش گفته بیاد به من اینجوری بگه
فاجعه اونجاست که بعد این قضیه هرچی بهش میگم منو با دوستش آشنا کنه میگه : ننننننهههههه