دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 28181

تاریخ انتشار : مهر 1391

داشتیم دونگ یی میدیدیم!
اون قسمتش بود چانگ سو تازه از تبعید اومده بود پسر رو نجات داد میخواستن حلق آویزش کنن!! اولش قیافه چانگ سو معلوم نبود! بعد مامانم؛ عهههههه شمشیرخان اومده!!
یعنی منو داداشمو بابام پهن شدیم رو پارکت!! خودشم زده زیرٍ خنده!!
حالا بماند به ندیم هان میگه ندیم خان!!
مامانٍ باحاله دارم من؟؟