دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 28059

تاریخ انتشار : مهر 1391

سال اول دبستان بودم,زنگ تفریح ها هیچ دانش آموزی حق موندن تو کلاس و نداشت که مبادا بچه ها از رو شیطنت وسیله همدیگه رو کش برن,یه روز من و چند تا از دوستام زیر میزا قائم شدیم و نرفتیم حیاط که ناظم خبیث ما فهمید:ما پنج نفرو کشید تو سالن حالا خطکش فلزی هم دستشه,یکی از دوستامون گلاب به روتون از ترس خودشو خیس کرد ناظم وقتی وضعشو دید گفت برو گمشو بار آخرت باشه.ولی با عصبانیت رو به ما گفت شماها امروز تا خطکش نخورین جایی نمیرین,تا ناظم رفت دفترو برگرده به بچه ها گفتم بچه ها بیاین مام ج.. کنیم(همون حرکت دوستم).چشمتون روز بد نبینه ناظم اومد دید تو سالن آبراهه راه افتاده :-))))))))))