دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 27749

تاریخ انتشار : مهر 1391

ی بار رفته بودیم مهمونی
مردا همه رفتن تو یه اتاق تا راحت باشن
منم حدودا هف هش سالم بود
رفتم نشستم کنار بابام
یکی از دوستای بابام گفت ماشالله یحیی دیگه مردی شد میاد تو جمعهای مردونه
منم ذوق مرگ شدم خواستم خودمو جمو جور کنم ک یهو یه بادی از من در رفت لامصب
یه صدایی داشت تو مایه های وی ی ی ینگ
بابامم برا اینکه مثلا یه حرفی بزنه ک نارحت نشم گفت یحیی نبود
من بودم
صدای خنده اونا تا ده تا محل اونورتر رفت
منو میگی تو همون لحظه از شدت خجالت ده پونزده سال پیر شدم‏
شمارو نمیدونم ولی من اینجوری وارد جمع مردا شدم
هی ی ی ی ی ی ی