تاریخ انتشار : مهر 1391
پارسال پاییز که دوم دبیرستان بودیم یکی از دوستام همه روزه موتور میاورد مدرسه و همش تو حیات مدرسه چرخ میخورد همش ما رو دق میداد تا اینکه یه روز ورزش داشتیم از مدرسه رفت بیرون که ما همه باهم موتورشو زیر درخت های مدرسه زمین انداختیم و هرچی برگ بود روش ریختیم.تموم بنزین و روغن موتور ریخت به هرحال وقتی برگشت اشک تو چشاش جمع شده بود باید قیافش دیدن داشت