تاریخ انتشار : خرداد 1400
یبار رفته بودیم خونه خواهر شوهرم شیرینی کشمشی اوردن بخوریم .. من شیرنی ها رو میخوردم کشمش ها رو از دهنم در میاوردم میذاشتم رو بشقاب ... بعد متوجه شدم بعد جمع کردن بشقابا خواهر شوهرم فکر کرده دخترم دراورده همه رو انداخت دهنش ... خخخ
یه دل سیر دلم خنک شد ...