تاریخ انتشار : مهر 1391
تو مدرسه داشتن پاكت هاي جشن عاطفه ها رو جمع ميكردن اونروزم دوست نزديكم شده بود فيلمبردار بهش گفتم من انداختني ازم مخصوص فيلم بگير فردا تو مانيتور مدرسه نشون دادني شهرت بشه..
صف ما كه رفت من با يه حركت خاصي داشتم به دوريبن لبخند ميزدم كه يهو پام گير كرد به گوشه پله با سر رفتم تو جعبه همه پاكت ها رفت هوا...
من:)
دوستم :((
ناظم سگمون:O
(من به حالت ناظم ميخنديدم كه فيلمشو خراب كرده بودم)