دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 26059

تاریخ انتشار : مهر 1391

ی روز تو خیابون
ی نخ سیگار داشتم
میکشیدم0
ی کام سنگین گرفتم ک یهو از دور
بابامو دیدم
شانس من اونم همون لحظه منو دید
سیگارو آروم انداختم زمین
ولی جرات نکردم دودشو بدم بیرون
چشمتون روز بد نبینه
حدود ی دقیقه ای نفس نکشیدم
حدارو شکر گوشی بابام زنگ خورد و مشغول صحبت شد
منم خواستم آروم نفسمو بدم بیرون ک ب شدت سرفم گرفت
ولی اثری از دود نبود
از اون روز صدام گرفته
و سینم درد میکنه
گمونم چن تا سرطان با هم گرفتم