دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 25990

تاریخ انتشار : مهر 1391

ما قبل ماه رمضون به اتفاق خونواده تصمیم گرفتیم که به مشهد برای زیارت بریم که خدا طلبید و رفتیم و مادربرزرگمم که تنها زندگی میکرد قرار شد ببریم واونم به کسی نگه.
آقا مارفتیم و سه روز و سه شب اونجا موندیم و خیلی با مادربزرگم خوش گذشت،وقتی که برگشتیم رمضون شده بود،مادر بزرگمو بردم گذاشتم خونش همینکه نشستیم یه چایی بخوریم باهم خواهر مادربزرگم که کوچیکتر هم هست زنگ زد و داشت تبریک ماه رمضون رو میگفت که قبول باشه ایشا.. وفلان.مادربزرگم فکر میکرد مشهدو میگه وتو جوابش میگفت ایشا... خدا قسمت شما بکنه خیلی خوش گذشت،سه روز بیشتر نموندیم و... منم افتاده بودم زمین میخندیدم چون بعد ده دقیقه صحبت کردن خودش متوجه شد...