دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 259565

تاریخ انتشار : مرداد 1399

 یبارم تو خواب داشتم به خودم تو ایینه نگاه میکردم از این کلاه دلقکا (هفت رنگاااا)سرم بود ارایشمم داغوووننن شلوار کردی هم پام بود ی پوزخند زدم گفتم:مثل همیشه عالی!یهو یکی گفت عزیزمممم برگشتم دیدم ایان سامر هلدر(همون دیمن تو خاطرات خون اشام!)هست که موهاش بلنده بلند بود شرابی جیغ رنگ کرده بود خرگوشیم بسته بود ی کت که فک کنم مال بابابزرگ پدرش بود پوشیده بود(گشادِگشاد از بس شسته بودن به سفیدی میزد)با ی شورت ورزشی تیپش تکمیل بود در حالیکه داشتیم نگاه عاشقانه بهم پرت میکرد ی مگس از بینمون گذشت اونم گفت دهنتو ببند الان مگسه میره توش!(دهنم بخاطر تیپ فوق لاکچریش باز مونده بود)بعدش زانو زد ی حلقه دراورد گفت با من ازدواج میکنی؟؟؟....خب دوستان حتما می‌پرسین بقیش چیشد باید بگم بقیه نداره روزگار نزاشت بااون ورژن شیکش،حتی توخواب بتونم باشم وهمون موقع بیدار شدم دو رکعت نماز وحشت خوندم ولی بازم خوشحالم چون این تیپش رو فقط من دیدمااا دلتون بسوزه????
دوستان پست اولمه لطفاً حمایت کنید