تاریخ انتشار : اسفند 1398
دیشب سر سفره شام بودیم
جاتون خالی قرمه سبزی داشتیم
وسط غذا خوردن یهویی بابام بلند شد یه دور باباکرم رفت داداش کوچیکمم بلند شد هی میگفت این خانم عشق منه هی میرقصید منم یدفعه بلند شدم شروع کردم به بندری رقصیدن
اصن یه وضعی
بعد یه ساعت به مامانم گفتم جریان چیه
مامانم گفت میخواستم غذا را ضدعفونی کنم یکم الکل ریختم داخلش
خدا لعنتت کنه کرونا