دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 256515

تاریخ انتشار : بهمن 1398

امتحان منطق داشتم در حال خوندن بودم که بابام یهویی با یه آبمیوه اومد تو اتاق گفت بیا برات رانی اوردم جون بگیری. گفتم پس کو تیکه های میوه اش گفت واست جداش کردم به بهانه موندن یه تیکه تو لیوان.لیوانو نشکونی. منم با متانت و وقاری وصف نشدنی منطقو کنار گذاشتم و به اقتصاد روی اوردم.