تاریخ انتشار : آذر 1398
اسمم خدای سوتی دادنه
ی سوتی ک خاطره خعلی موندگاری شد این بود که صابکارم گفت فلان کارو انجام بده (روزای اول بود ) منم هول کردم اومدم بگم چشم رو تخم چشمام چشتون روز بده نبینه گفتم چشم رو ت...مم از همون روزای اول من تبااااه