تاریخ انتشار : مرداد 1398
یه مهمونی رفتم وسط ظرف میوهشون یه آناناس لاتی بود؛ من داشتم به این فک میکردم ک چجوری بدون اینکه ضایه باشه به آناناسه حمله کنم ک یهو برقا رفت،با خودم گفتم الان وقتشه؛ دندونم تو آناناسه بود که برقا برگشت!
آبروی از دست رفتم به کنار، نکته دردناکش اونجا بود که فهمیدم آناناسه مصنوعیه!!!