تاریخ انتشار : فروردين 1398
¡|¡||¡|¡||sadegh||¡|¡||¡|¡
یه روزم دوستای مامانم با دختراشون اومدن
خونمون و همه داشتن سیب پوست میکندن
که من وارد شدم
و برخلاف محاسبات، میوه رو ول کردن روی فرشا غلت میزدن از خنده