تاریخ انتشار : شهريور 1391
داشتیم با بابام تو حیاط کار میکردیم بابام گشنش شد به مامانم گفت سالاد الویه درست کنه مامانم هم شروع کرد به درست کردن حدود 2 ساعت گذشت بابام رفت تو خونه من تا یک ساعت دیگه ادامه دادم به کار ماشین رو شستم حسابی کمک کردم رفتم تو خونه دیدم بابام داره لقمه آخر سالاد الویه ها رو هم میخوره ! مامانم من رو میبینه میگه ایـــــــــــــ واااااااااااای تو رو یادم رفــــــت !!!
فک و فامیل و مادر دلسوزه ما داریم ؟؟؟