تاریخ انتشار : شهريور 1391
یه بار فرودگاهی بودیم دیدیم یه دختر خوشکل و معصوم وایساده یه گوشه داره واکس میفروشه. دلمون سوخت با دوستم گفتیم بریم ازش بخریم و کمکی کرده باشیم . خلاصه رفتیم پیشش گفتیم “خانوم دونه چند؟” برگشت گفت “۷۰۰۰۰ تومن” … گفتم “مگه این واکسو از چی ساختن خانوم؟”… چشتون روز بد نبینه یه لبخندی زد و گفت ” آقا اینا خاویاره واکس نیست