تاریخ انتشار : شهريور 1391
زمستون پارسال بود دوستم با بدبختی از استاد ریاضی مهندسی خواسته بود تا یه بار دیگه ازش امتحان بگیره اونم با کلی التماس راضی شد برف اومده بود شدید دوستم داشت برفارو از رو ماشین پاک میکرد یه دفعه یه صدا گفت : اشکان بودی؟ اونم فکر کرد منم گفت په نه په!!! بعد یهو برگشت دید استاد وایستاده داره نگاش میکنه!!! بعد از کلی استرس و سکوت همگی زدیم زیر خنده.